پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

پانیذ

کابوسی به نام بانک

1390/12/21 12:57
نویسنده : مامان سارا
1,294 بازدید
اشتراک گذاری

کودک که بودم بزرگترین کابوسم این بود که کنار مامانم نخوابم ......

مامان که شدم بزرگترین کابوسم این است که کنار کودکم نخوابم .....

کودک که بودم بزرگترین کابوسم این بود که کنار مادرم نخوابم ......

مادر که شدم بزرگترین کابوسم این است که کنار کودکم نخوابم .....

پارادکس غریبی است ، حس اینکه لحظه ای کنار تو نباشم می رنجاند مرا ، کاش می شد لحظه به لحظه کنارت باشم و شاهد بزرگ تر شدنت ، کاش می شد مجبور نبودم که بروم بانک ، کاش می شد ....

این روزها چقدر سریع می گذرند برای من و هر ثانیه مرا نزدیکتر می کند به اینکه تو را به کس دیگری بسپارم و ساعت هایی کنارت نباشم. آهای ثانیه ها صبر کنید ، کمی یواش تر قدم بردارید ، من مادری تشنه هستم و می خواهم از این لحظه لحظه بودن کنار فرشته کوچکم سیراب شوم ....

این روزها با خود می گویم کاش از روز اول به بانک نرفته بودم ، کاش کارمند بانک نبودم ، کاش بانکی در کار نبود که من مجبور شوم از عشقم ، از لذتم ، از خوشی هایم و از تمام زندگی ام فاصله بگیرم ....

دیگران می گویند اگر بروی بانک حال و هوایت بهتر می شود، اجتماعی می شوی و هزار جور حرف و سخن دیگر ، ولی من فکر می کنم که در ذات من ، در فطرت من ، در سرشت من اول نهادینه شده است که زن باشم ، همسر باشم، مادر باشم ....

ولی دخترکم تصمیم خود را گرفته ام ، مطمئن باش اگر برای مدتی به کارم برگردم موقتی است و به زودی برای همیشه دست از بانک خواهم کشید ، نه به خاطر تو به خاطر خودم که بیش از هر چیزی و هر کسی تشنه بودن در کنارت هستم . 

فرشته کوچکم برای مامان دعا کن ............

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

samira
23 اسفند 90 14:30
سلام. اول بگم كه دخملت خيلي خوشگله و بامزست. خدا حفظش كنه. بعدش هم اينكه ، يعني منم يه چنين كابوسي رو در پيش دارم. واي مي ترسم.
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پانیذ می باشد