پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

پانیذ

سفر به اصفهان و شیراز

خوشا شيراز و وضع بي مثالش خداوندا نگه دار از زوالش به شيراز آي و فيض روح قدسي بجوي از مردم صاحب كمالش در هفته ای که تهران تعطیل بود سفری 5 روزه به اصفهان و شیراز داشتیم سفری که نقش مهمی در آینده مان داشت ، لذت بردیم ، خود را جاگذاشتیم و بازگشتیم  به ادامه مطلب هم سر بزنید !!!!   ...
26 شهريور 1391

به یاد همه عزیزانمان در آذربایجان

{ به بالین بلند مادرش ، یک کودکی تنهاست } دلم درد می گیرد وقتــی پدری را می بینم که تن رنجور و کبود کودکش را در آغوش گرفته و های های می گرید ، دلم درد می گیرد وقتی مادری را می بینم که داغدار فرزند نوپایش شده ، خدایا کودکان سرزمین من به کدامین گناه به زیر آوار رفتند ؟ به کدامین گناه تن ظریفشان در آغوش خاک کشیده شد ؟ به کدامین گناه داغدار پدر و مادرشان شدند ؟ چرا تقاص اهمال و سستی ما را کودکانی پاک و معصوم باید پس بدهند؟ خدایا تو خود صبرشان بده ، تو خود صبرشان بده  پ . ن : مصرع شعر از شاعر افغان قنبرعلی تابش درباره فاجعه زلزله آذربایجان است .   
25 مرداد 1391

روزهای بعد از یکسالگی به روایت تصویر

حتما عکس ها رو در ادامه مطلب ببینید  اینجا رو خیلی دوست دارم تا درش باز می شه می دوم سمتش !!!!! نمی دونم اینا برای چی اینجاست به نظر من که اگه بیرون باشه بهتره !!!! این همونیه که هی بهم می گن جیزه ولی بالاخره پاشو گرفتم !!!! آخه جای اینا اینجاست ؟؟!!!! وقتی آماده می شم برای دَدَ هی از این مبل می رم بالا و می گم زودباشید !!!! یه وقتایی بابام منو می ذاره این بالا خیلی کیف می ده !!!! با این همه مشغله یه کم خوابم لازمه دیگه !!!!   ...
16 مرداد 1391

بازی ، بازی ، بازی

به لطف دوست خوبم الناز و بادبادک روزهای خوبی را پشت سر گذاشتیم ، روزهایی که یاد گرفتم که بزرگتریم دغدغه ام برای دخترک باید بازی باشد و بس ، به لطف پرند جون یادگرفتیم که باید همه چیز را درقالب بازی به دخترک آموزش بدهیم و شب ها دور هم بازی های دسته جمعی داشته باشیم که کودکی فقط هفت سال است ، پس باید دخترکمان تا می تواند کودکی کند و بازی ....  عکس ها رو در ادامه مطلب ببینید  پرند جون می گفت ایستادن مقابل آیینه عزت نفس را در کودکان تقویت می کند  آرد بازی و خمیر بازی از بهترین بازی ها برای تقویت حس لامسه کودکان  دوقلوهای دوست داشتنی کلاس بازی و رشد رانا و راتین به همراه پانیذ خانوم  پانیذ به همراه...
16 مرداد 1391

من حرف می زنم

پانیذ من این روزها تجربه جدیدی از مسیر زندگی اش را آغاز کرده و آن صحبت کردن است ، وقتی واژه ها و لغات به زبانش می آید برای لحظه ای مات و مبهوت می مانم و به این فکر می کنم که کوچولویی که تا دیروز حتی توان گریه کردن نداشت امروز حرف می زند ، پدیده غیرقابل باوری است این صحبت کردنش برای من و بسیار دوست داشتنی ، حسم اصلا قابل توصیف نیست وقتی به جای مامان مرا عزیزم صدا می کند ... واژگان دخترک کوچک من  عزیزم ( البته بر روی ز تشدید بگذارید )  بابا  دَدَ بخ ( همان لامپ و کلا هر چیزی که نور داشته باشد از چراغ راهنمایی و رانندگی تا شمع )  علوس ( عروسک، این یکی را امروز برای اولین بار به زبان آورد )  اس ( اسب ) ...
27 تير 1391

کمی به حقوق کودکانمان احترام بگذاریم

یکشنبه شب از یکی از دفاتر فیلمسازی تماس گرفتند برای بردن دخترک بر سرصحنه ، پدر به دلیل اینکه ممکن است دخترم خسته شود مخالف بود و من هم مردد ، اما وقتی گفتند فقط یک روز است برای تیتراژ سریالی که قرار است در ماه رمضان پخش شود ( بگذریم که من چقدر از سریالهایی که در این ماه پخش می شده بدم می آمده ) نیم ساعت بعد از قرار تصمیم گرفتم پانیذ خانوم را ببرم ، از استقبال گرم آنها که بگذریم ، از آقایی که هماهنگ کننده بود و خودش نیامده بود هم بگذریم ، از اینکه فیلمبرداریشان قرار بوده 8 صبح آغاز شود و 12 شروع شده بود هم که بگذریم ، از بعضی چیزها نمی توان گذشت ... از اینکه هفت یا هشت کودک زیر یکسال به همراه مادرانشان از 6 صبح آنجا بودند ( البته ما 3 بعد ازظ...
27 تير 1391

چند ساعت تا یکسالگی

فردا یک ساله می شوی .... پارسال این موقع دل تو دلم نبود ، نگران ، خوشحال ، مضطرب .... و امسال عاشق ، مادر ، مصمم ، محکم .... دوستت دارم کوچولوی یکساله من به اندازه همه انرژی و قدرتی که به من دادی ، به اندازه تمام استواریی که به گام هایم بخشیدی، به اندازه تمام دنیای کوچکت که مرا غرق در آن کردی .... پیشاپیش تولدت مبارک 
7 تير 1391

سفر به آذربایجان شرقی

سفر یعنی زندگی ....  و عشق سفر به روشنی اهتزاز خلوت اشیاست ..... تعطیلات خرداد بهانه ای شد برایمان تا به اتفاق دو دوست خوب و مهربان ( خاله الناز و خاله سپیده ) به شهر زیبای تبریز سفر کنیم ، شهری که دوست داشتیم ببینیمش و فرصت نداشتیم ، تبریز ـ جلفا ـ تالش .. انگار بهشت همین جاست ، روی همین زمین ، کافی است چشم بازکنیم و ببینیم ، هم کوه دیدیم ، هم صحرا ، هم آبشار ، هم جنگل ، هم دریا، هم گفتیم ،هم خندیدیم و هم لذت بردیم. مگر بهشت چیزی فراتر از این ها دارد ؟؟؟؟ چندتا عکس در ادامه مطلب  روستای زیبای کندوان ( به ترتیب از راست یکی درمیان ترانه ، پانیذ، آرشیدا . دوتای دیگر هم از بچه های روستا هستند )  بازهم کندوان با...
27 خرداد 1391

بابا حمید روزت مبارک

باباجون می دونم برای تبریک کمی دیر شده ولی خوب سفر بودم نتونستم بهت تبریک بگم ، باباجون دوست دارم ، روزت مبارک می خوام همیشه همیشه بابای من باشی بابای خوب من .... 
18 خرداد 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پانیذ می باشد