من حرف می زنم
پانیذ من این روزها تجربه جدیدی از مسیر زندگی اش را آغاز کرده و آن صحبت کردن است ، وقتی واژه ها و لغات به زبانش می آید برای لحظه ای مات و مبهوت می مانم و به این فکر می کنم که کوچولویی که تا دیروز حتی توان گریه کردن نداشت امروز حرف می زند ، پدیده غیرقابل باوری است این صحبت کردنش برای من و بسیار دوست داشتنی ، حسم اصلا قابل توصیف نیست وقتی به جای مامان مرا عزیزم صدا می کند ...
واژگان دخترک کوچک من
عزیزم ( البته بر روی ز تشدید بگذارید )
بابا
دَدَ
بخ ( همان لامپ و کلا هر چیزی که نور داشته باشد از چراغ راهنمایی و رانندگی تا شمع )
علوس ( عروسک، این یکی را امروز برای اولین بار به زبان آورد )
اس ( اسب )
اپو ( هاپو )
بَ بَ ( هر حیوانی برای پانیذ خانوم ببعی است مگر آنکه خلافش ثابت شود )
آتا ( آرمیتا دوست خوب پانیذ )
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی