پانیذ پانیذ ، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

پانیذ

به بهانه روز پدر

1392/3/4 14:39
نویسنده : مامان سارا
487 بازدید
اشتراک گذاری

شبهای کودکیم زود می­آمدند و من گوش به صدای در داشتم که چشمانم را خواب پر می­کرد و صبح که با صدای مادر بیدار می­شدم تمام خانه را درپی گمشده­ای با چشم می­کاویدم. گاهی آن همه انتظار در میان بازی­های کودکانه فراموش می­شد و تمام دلخوشیم جمعه­ها بود؛ و صبح جمعه که با صدای رادیو بیدار می­شدم و پچ پچ صدای او با مادر و می­دانستم بعد از یک هفته می­بینمش.

با تمام قلبم میپرسدیدمش ولی از پدر شرم داشتم. هفته­ای یک روز می­دیدمش، صدایش در جانم طنین می­انداخت و ...

چقدر زود گذشت کودکی­ها، چه زود آنقدر بزرگ شدم تا روبرویش بایستم .چقدر زود کمرویی کودکیم کنار رفت و هرروز خواسته­های ریز و درشتم را لیست کردم برایش و چه صبورانه می­گفت\"چشم ...\". 

همیشه، همه جا سر بر صبر مادر به سجده آمده است، مهرمادری ستوده شده است و بهشت ارزانی قدم­های استوارش شده است؛ اما پدر نامش گم می­شود و تنها تبریک ساده­ی روز مرد هدیه نگاه بی­توقعش است.

پدرم! بوسه بر دستانت می­زنم. می­دانم اگر ته مانده عمرم را وقف خدمت به تو کنم باز هم نمی­توانم پاسخ یک نگاه پرمهرت را بدهم، نمی­توانم کلامی بگوییم تا وصف کند محبتت را. جز توقع هیچ ندارم برایت، حتی اگر نبینمت ، کوه من استوار باش تا خمیده نباشم!


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

غزاله
4 خرداد 92 16:26
روز پدر رو به بابای پانیذ کوچولو تبریک میگم
حمیدجون
6 خرداد 92 13:47
عزیرم به اندازه وسعت تمام هستی دوست دارم .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پانیذ می باشد